پارت هفتاد و هفتم :

- من تو رو خفت میکنم با همین دست‌هام که دیگه به ننه و آقاجونم توهین نکنی! زنیکه بی‌شعور.
بانو سریع جلوی دخترش قرار گرفت و با اخم دست‌هایش را از هم باز کرد و سدی میان من و او ساخت. هر چه که بود من بی احترامی به بزرگ‌تر را نیاموخته بودم و نمیخواستم که یاد بگیرم ولی هنوز عصبی بودم. برای همین به شانه بانو فشار آورده و گفتم:
- بیا کنار بانو، بیا کنار.
در یک چشم به‌هم زدن هدی از پشت ما

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۲۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • بانو

    10

    پسره باید مردباشه جلومادرش وایسته نه نگران توبشه

    ۴ ماه پیش
  • محدثه کمالی | نویسنده رمان

    دقیقااااا

    ۴ ماه پیش
  • اسرا

    10

    باورکن اگه دخترازنابخودشون احترام بذارن پشت هم دیگه حرف نزن هیچ زن دختری به بد نامی معروف نمیشه هیچ مردی به دخترا زنان نگاه بدنمی کنه میدونه که زن دیگه حرمت اون زن نگه میداره واقعابرای خودمون متاسفم

    ۱ سال پیش
  • محدثه کمالی | نویسنده رمان

    دقیقا همین طوره اینجاست که میگن از ماست که بر ماست

    ۱ سال پیش
  • جیم

    00

    عالی بود خدایی الیاس خیلی آقاست اصلا انگار بچه اون خانواده نیست

    ۱ سال پیش
  • محدثه کمالی | نویسنده رمان

    الیاس عشقههههه🫠 یه بارم بذارید حلال‌زاده به عموش بره🥲

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.