ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت هفتاد و هفتم :
- من تو رو خفت میکنم با همین دستهام که دیگه به ننه و آقاجونم توهین نکنی! زنیکه بیشعور.
بانو سریع جلوی دخترش قرار گرفت و با اخم دستهایش را از هم باز کرد و سدی میان من و او ساخت. هر چه که بود من بی احترامی به بزرگتر را نیاموخته بودم و نمیخواستم که یاد بگیرم ولی هنوز عصبی بودم. برای همین به شانه بانو فشار آورده و گفتم:
- بیا کنار بانو، بیا کنار.
در یک چشم بههم زدن هدی از پشت ما
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۲۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
محدثه کمالی | نویسنده رمان
دقیقااااا
۴ ماه پیشاسرا
10باورکن اگه دخترازنابخودشون احترام بذارن پشت هم دیگه حرف نزن هیچ زن دختری به بد نامی معروف نمیشه هیچ مردی به دخترا زنان نگاه بدنمی کنه میدونه که زن دیگه حرمت اون زن نگه میداره واقعابرای خودمون متاسفم
۱ سال پیشمحدثه کمالی | نویسنده رمان
دقیقا همین طوره اینجاست که میگن از ماست که بر ماست
۱ سال پیشجیم
00عالی بود خدایی الیاس خیلی آقاست اصلا انگار بچه اون خانواده نیست
۱ سال پیشمحدثه کمالی | نویسنده رمان
الیاس عشقههههه🫠 یه بارم بذارید حلالزاده به عموش بره🥲
۱ سال پیش
بانو
10پسره باید مردباشه جلومادرش وایسته نه نگران توبشه